فصل پنجم
نویسنده: رسول(84/3/16 :: 12:42 عصر)
ومن روزی هزار بار به شوق آمدن بهار کوچه هارا چراغانی میکنم
و با اشک دیده هایم بستر قدمهای اورا می روبم.
مبادا گردی.غباری بر پاهای خسته او نشیند.
و به انتظار مژده نسیم چشم به راهی ناپیموده میدوزم
اما صدایی جز زوزه باد پاسخ انتظار من نیست.........
نویسنده: رسول(84/3/15 :: 12:2 عصر)
(شب های من)
آه
چه بگویم،هیچ
باز شب شد
باز شب شد وناله های بی صدای دل تنها
بیچاره دل
ناله اش گمگشته در فریاد ها
****
نیست کسی که برسد به داد این دل تنها
نیست کسی که مرهم بگذارد بر زخم تازیانه این شب ها
شب هایی بلند،شب هایی با دردی بی انتها
سرا پای وجودم را آتش گرفته است فرا
آتشی جانسوز...
****
دیدی دلا
دیدی دلا که یار نیامد
بگداخت و سوخت شمع،اما صبح زرنگار نیامد
****
دل پریشان بی امان می دهد ندا
ببار ، ببار ، ببار
ای اشک بر آتش جانسوز این شبها
~~~~
همین ازغم نه تنها چشم خون پالای من گرید
که همچون نخل باران سر تا پای من گرید
بدان یارا
نه چون شمعم که شب گرید ولی آرام گیرد روز
که چشمم شب به روز و روز به شب های من گرید
دگر نیست مرا طاقت دوری تو ای یارا،
اگر رها نکند ایام از این قفس مارا
باز هم گویم که دوستت دارم یارا
(رسول بیچاره)
نویسنده: رسول(84/3/15 :: 11:56 صبح)
http://www.fasle5jom.blogfa.com خودم در بلگفا
تو که نیستی خیال کن که دیگه هیچ کی با هام نیست
دیگه هیچی تواین زندگی اونجور که میخوام نیست
من از غم مینویسم،مینویسم که بخونی
من از دل مینویسم که غم عشق و بدونی
نویسنده: رسول(84/3/15 :: 11:46 صبح)
.
بی تو تنها ستاره آسمان دل
همچو نی ، می نالم از سو دای دل
با غم هجر تو ، سوختم از داغ نا پیدای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
جای دل ، در سنیه ی صد پاره دارم آتشی..
***
(دلم ز داغ جدایی ،چو شمع می سوزد)
(به داغ هجر عزیزان کسی دچار مباد)
فدای تو
نویسنده: رسول(84/3/15 :: 11:39 صبح)
رفتی و تنهام گذاشتی، دل به ناباوری بستی
ای که بی تو، تک و تنها توی این غربت سنگی
می دونم بر نمی گردی، شدی همرنگ دورنگی
همه زندگی من اون نگاه عاشقت بود
چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود
رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنات رو
واسه من گذاشتی التهاب لحظه هات رو
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
ای مسافر غریبه چرا قلبم و شکستی
رفتی و تنهام گذاشتی، دل به ناباوری بستی
ای که بی تو تک و تنها توی این غربت سنگی
می دونم بر نمی گردی، شدی همرنگ دورنگی
غربت سنگی (Download)
نویسنده: رسول(84/3/15 :: 11:37 صبح)
دوست دارم سبد سبد، باز گل عشق جونه زد
دوست دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه
دوست دارم یه آسمون کجایی ای نا مهربون
دوست دارم قطار قطار خزونمو کردی بهار
دوست دارم دیوونه وار باور نداری از قرار
فرقی برام نمی کنه چه با خوشی چه حال زار
دوست دارم به اون خدا به اون خدای عاشقا
( دوست دارم تا پای جوون )
کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم
کمکم کن نذار اینجا لب مرگو ببوسم
ستاره دوست دارم
نویسنده: رسول(84/3/12 :: 4:28 صبح)
این قسمت به سفارش داش رضا ردیف شد
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش
بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش
الهی که روز وصال طوفان شه از سمت شمال
هیچی از اون روز نمونه بجز گلای پر پرش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش
عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه
زجرهایی که به من دادی بکشی تا آخرش
الهی که یه روز خوش از تو گلوت پایین نره
رسوای عالمت کنن اون چشای در به درش
قسم میخوردی با منی قسم میخوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت ، بیاد الهی خبرش
می خوام بدونم قد من عاشقته دوست داره
اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده هم سفرش
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش
بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و ورش
ترانه سرا: مریم حیدر زاده
نویسنده: رسول(84/3/12 :: 4:23 صبح)
هر گاه از غرور آکنده باشی عشق ناپدید می شود.
هر گاه عشق بورزی آنگاه بالغ شده ای.
کودک از جنس عشق ساخته شده است.
به هر چه عشق بورزی همان می شوی.
عشق هیچ مرگ نمی شناسد.
زبان قادر به وصف عشق نیست.
چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست.
شناخت عشق شناخت خدا است
عشق در نیستی خانه دارد.
همه انسانها عاشق به دنیا می آیند.
عشق تنها امیدی است که وجود دارد.
به جز عشق همه چیز نابینا است.
عشق بزرگترین هدیه خداوند است.
فقط عشق می تواند انسان را الهی کند.
عشق مطلق است و هراس و تردید نمی شناسد.
انسان بدون عشق تاریکی مطلق است.
عشق نخستین گام به سوی کبریاست.
عشق گلی بسیار ظریف و شکننده است.
انسان آنگاه به کمال می رسد که عاشقانه زندگی کند.
عشق یک آینه است.
زندگی رازی است برای عشق ورزیدن.
عشق رقص زندگی است.
خدا وعشق هم معنا هستند.
هیچ دلیلی برای وجود خداوند به جز عشق نیست.
عشق رام نشدنی است.
عشق شرط نمی شناسد.
زندگی با عشق همان زندگی با خدا است.
عشق با بخشیدن رشد میکند.
چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست.
نویسنده: رسول(84/3/7 :: 1:43 صبح)
نویسنده: رسول(84/3/6 :: 4:48 صبح)
لینک دانلود مستقیم | ۸.۵ مگابایت
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کل بازدید:31196
بازدید امروز:1
بازدید دیروز:0
اوقات شرعی
درباره خودم
لوگوی خودم
لوگوی دوستان
اشتراک
آرشیو